سوینسوین، تا این لحظه: 10 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

سوین ثمره عشق ما

دوباره شدیم زائر امام رئوف

سلام عسل خانم شیطون . میخوام بدون مقدمه برم سر اصل مطلب . یک شب رفتیم شام بیرون باخاله زهره و عموسعید وهلیا تصمیم گرفتیم بریم مشهد با قطار . نمیدونم چرا هممون این تصمیمو گرفتیمو خیلی خوشحال و خندون بساط سفرو چیدیم (غافل از دوتا وروجک کوچولویی که قرابود تامیتونن اتیش بسوزنن). روز موعود فرارسید از صبح من وزهره باهم حرف زدیم  زهره:شیاف استامینوفن داری  من:بله  زهره :بردار  من:باشه  من: شام و چیکارکنیم  زهره: من ردیفش میکنم  . . . .خلاصه تادقیقه اخرداستیم اثاث و سیله جمع میکردیم  خاله اینااومدن دنبالمون و بایک ماشین که چمدونامون توش جانشد و محبورشدیم رو پانگه داریم رفتیم راه ا...
21 مهر 1394

تولد تو تولد دوباره منه

سلام گل دخترنازم  سلام ۲۴ ماهه من  سلام قشنگترینم  سلام بهترینم  تولدت مبارک نازدونه من چقدر دلم میخواست بدونی که تمام وجودم از بدنیااومدنت لبریز عشقه  چقدردلم میخواست بدونی هیچ تولدی اینهمه برام مهم نیست جز تولد تو . دلم پراز حس خوشحالیه ،وقتی برام میرقصی و طنازی میکنی و ازمن میخواهی تابشینم و نگات کنم حالم دست خودم نیست وقتی فرشته گونه برام میرقصی وقتی دامن توتویی که خودم برات درست کردم و میپوشی و شاد و خوشحال میرقصی ازته دلم خوشحالم  گل مامان ۲۴ ماهه شدی الهی شکر ایشالاه ۱۲۴ ساله بشی  اگربدونی چقدر توی اینترنت و گشتم تایه تم تولد خوشگل برات بگیرم  اخرسر هم یه تم رنگین کمونی خوش...
13 شهريور 1394

ماجراهای سوین و ستاره

سلام گل دخترنازم . موقعیکه بچه بودم همیشه دوست داشتم از هرفرصتی برای خاله بازی استفاده کنم .واین روزها حال تو شبیه حال بچگیهای منه .یه عروسک داری که اسمشو من گذاشتم ستاره چون شماهنوز نمیتونستی صحبت کنی حالا اگر بعدهااین اسمو دوست نداشتی عوضش کن ،جونم برات بگه بازی کردنت باستاره واقعا برای من جذابه :  وقتی بغلش میکنی و دور اتاق راه میری و پشت ستاره میزنی و لالایی میخونی تمام فکرم میره پیش حس مادری که تووجودته  وقتی اب بهش میدی و ستاره نمیتونه قورت بده و لباسش خیس میشه و میخواهی خشکش کنی یادم میوفته چقدر برات مهمه که ستاره همیشه مرتب باشه لباسشو درمیاری و میندازی تو ماشین لباسشویی تابرات بشورمش  خلاصه این اتفاقات وقتی ...
10 خرداد 1394

تولد سقای تشنه لب مبارک

سلام مامانی . دیشب برای اولینبار من و تو بابایی و خاله الهه و خاله ریحانه رفتیم مولودی .شما یه تیپ نازی زدی که بیاو ببین .یه پیراهن قرمز باجوراب ساق کوتاه توری که بهت خیلی میومد ،اما تو حسینیه گرم بود اول پیرهنتو دراوردی و بایه زیرپش و شرت شدی !!!! من مرده بودم از خنده نه به اون تیپ و نه به این تیپ . کلی هم دست زدی و شکلات پخش کردی از خانها یاد گرفتی شکلات بپاشی دیگه امون نمیدادی گلم . کنارتو امسال به ام البنین ع تولد سقای تشنه لب و تبریک گفتیم و تو رو سپردم به دستان پرازغیرت عباس ع . امیدوارم همیشه یادت بمونه که حرمت دستانیکه تورو بهشون سپردم نگه دار ی  دوستت دارم دخترک نازم بشترازهمیشه
3 خرداد 1394

نذرمو اداکردم گل دخترم

سلام فرشته نازم . اشی که نذر ش ن کرده بودمو پختم و خدارو شکر نذرمو اداکردم . دوروز شما و بابای از صبح باهم بودین تامن بتونم به کارم برسم .اماطبق شنیده ها سوین خانم من بی حوصله بوده و بهانه گیر چون مامانی و میخواسه ‌،قربونت برم منم خییلی دلتنگ تو بودم . این فاصله کوتاه بهم فهموند چقدر تموم قلبمو تصاحب کردی ناز دونه من. سوین جان ،کنارتو ارامشی دارم که وقتی نیستی هیچ ارامبخشی نمیتونه ارومم کنه ،هیچ اتفاقی نمیتونه خوشحالم کنه ،هیچ کلامی نمیتونه احساسمو توصیف کنه گل مامان کنارتو همه ی دنیا یه رنگی میشه باور نکردنی . دوستت دارم فقط میام چندخط مینویسم که تخلیه بشم از بس دوستت دارم گل مامان 
2 خرداد 1394

هواتو کردم من عاشق تو این روزا هواتو کردم

سلام ناز دونه مامان . امروز قراره شمابا بابایی بری سر کار منم قراره جایی برم اما از دیشب همش تو فکرتم که نکنه بهت سخت بگذره ،موندم برم یانرم ! دیروز برات اش نذریتو پختم خیلی خوشمزه شده بود .ایشالاه قبول باشه . امروز از بعداز نماز صبح نخوابیدمو دارم کارای شمارو ردیف میکنم که روز خوبی داشته باشی . عزیزم دیشب شام نخوردی منم برااینکه  ضعف نکنی برات فرنی پختم و ریختم تو شیشه تابخوری حالا الان ۱۲ ساعته دیگه حتی شیر خشکتم نمیخوری  امان از این لجبازیهای بچگی . خلاصه داریم به دوران لجبازی و اقتدارشمانزدیک میشیم خداکنه بتونم از پس این مرحله  بخوبی بربیام . دوستت دارم مامانی بعدامیام از روز کاری شمامینویسم البته اگربتونم خودم...
31 ارديبهشت 1394