عاشقتیم ثمره عشق ما
سلام عزیزم .امروز یه عالمه از دست تو من وباباخندیدیم اخه الان یه ماهه دنبال اتلیه برات بودم تا اینکه با خاله سپیده اشنا شدم که توی منزل کار عکاسی میکنن و منم ازشون خواستم بیان خونه تا تو راحت تر باشی .از دیشب شیطنتات شروع شد و منو بابا ساعت یک نیم نصف شب تورو با یه فیلمی خوابوندیم چون صبح قرار بود خاله سپیده وهمسرش برای عکاسی بیان خونمون میخواستیم خوب بخوابی تا سرحال باشی .با مامان جونم هماهنگ کرده بودم بیاد ببرت حمام چون توبامامان جون خیلی ارامش داری بنده خدا صبح سر ساعت 9 اینجا بود .تورو برد حمام و بعداز حمام یه کم باهات بازی کرد و رفت .نیم ساعت مونده بود به اومدن خاله سپیده اینا تو خوابت گرفت هر کاری کردیم نخوابیدی هی بلند شدی و با ...
نویسنده :
مامی
18:09