سوینسوین، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 20 روز سن داره

سوین ثمره عشق ما

شیرین شدی در حد باقلوا

1393/5/1 1:43
نویسنده : مامی
138 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عسل .چقدر این روزا بلا شدی .یه کارایی میکنی کارستون میخوام برات بنویسم که بزرگ شدی ببینی چه اتیشی میسوزوندی .اول از همه این برام سواله از کجامیفهمی من روی چی حساسم شیطون من؟

یه روز از قبل از اینکه از خواب بیدار شی بلند شدم شروع کردم به کار .جارو کردم گردگیری ..خلاصه همه چیز تمیز ونظیف شما بیدار شدی .صبحانه ت رو اوردم هر کاری کردم نتونستم 2تا قاشق فرنی بهت بدم ناامید شدم رفتم تو اشپزخونه که کاسه فرنی روببرم دیدم صدایی ازت نمیاد .

من:سوین مامانی کجایی؟

تو:------------------------

من:کوشی دخترم بیا اینجا

تو-------------------------

اومدم دنبالت با چنان اشتهایی سیم تلویزیونو لیس میزدی که ادم هوس میکرد یه امتحانی بکنه .تا گفتم چیکار میکنی ؟فرار کردی رفتی توی اتاقت .رفتم سیمارو جاسازی کردم که دستت بهش نرسه اومدم تو اتاقت دیدم تمام لباسایی که نو بودن و یه کمی بزرگ ومن نگهداشته بودم به فصلش تنت کنم از توی کشو دراوردی وسط اتاقته یه گوشش رو زمینه یه سمتشم تو دهنت .خلاصه من بکش تو بکش ازت گرفتمشونو بغلت کردم بردمت تو اشپزخونه .نشوندمت روی کابینت یه چیزی بدم بخوری زدی کتری برقی پراز اب و ریختی خدارحم کرد ابش جوش نبود خلاصه یه روز استثایی بود باورم نمیشد این همه دسته گل رو بدون حتی یک دقیقه استراحت خلق میکنی .حالا میخوام از کاراییکه کلا میکنی وادمو میخندونی برات بگم .وقتی ماشین لباسشویی روشنه و توشو نگاه میکنی سرت گیج میره میخوری زمین .مثل دختر خالت .برای اولین بار که اینکارو کردی 2تا بوست کردم یکیش برای خودت یکیش برای هلیا جونم.پیچ گاز وباز میکنی و مثل پلیسا باید مواظبت باشم تا خونه نره رو هوا.انگشتتم که فقط توی پیریز برق سیر میکنه . از ددری شدنت که دیگه نگو ونپرس هنوز بابایی ومن حاضر نشده شما جلوی در نشستی و پشت سرهم میگی ددر ددر.کلا بازی بااسباب بازی رو بیخیال شدیم وچسبیدیم به بازی باجاروبرقی و زودپزواز این جور چیزا .به مامان بزرگامیگی ننه .ولی به من میگی مام.وقتی کاری میکنم که دوست نداری مثل دارودادن یا چیزی که میل نداری دوتا دستاتو میکوبی و میگی دهه ومن در جواب این دعوا فقط بوست میکنم اونم از نوع ابدارش .توی حمام میشی گربه ملوس و اگر کاری بهت نداشته باشیم شبم توی حمام میخوابی مثل ماهی عاشق ابی. چیزی رو دوست نداشته باشی وبخوری خودتو میزنی به خفگی میزنی ومن روزای اولی که این کلک ومیزدی میمردم از نگرانی اما الان یاد گرفتم چیکار کنم کلک. اگرتو بلایی منم مامانتم دیگه .چقدر عزیزی.چقدر دوست دارم .شاید اینا برای هیچکس جذاب نباشه اما برای من خیلی جذابه چون تو جذابی.دخترم از وقتی تو هستی زندگیم رنگش شده رنگین کمونی .من وتو خوشبختیم چون همدیگرو داریم چون عاشق همیم چون ............اصلا دلیل نمیخواد چون دوست داریم خوشبخت باشیم

 

پسندها (4)

نظرات (0)